متوهم شدن سمرادیدن، هراسیدن گمان بردن خیال کردن، ترسیدن خوف داشتن: سلطان طاهر از آن حال متوهم شد ادامه... سمرادیدن، هراسیدن گمان بردن خیال کردن، ترسیدن خوف داشتن: سلطان طاهر از آن حال متوهم شد فرهنگ لغت هوشیار
متوهم شدن گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهم زده شدن، به وهم افتادن، دچار وهم شدن، ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن ادامه... گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهم زده شدن، به وهم افتادن، دچار وهم شدن، ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن فرهنگ واژه مترادف متضاد